این جمعه هم آزرده و تعطیل می چرخید

دنبال ِصور دور ِاسرافیل می چرخید

 

قلب خیابانهای سرد شهر خالی بود

در آدمك هایش مِه و قندیل می چرخید

 

آنقدر غم بارید تا سطح زمین پر شد

حالا نگاه مبهم ِ یک ایل می چرخید

 

دنیا زمین را باز هم محكم تكان میداد

گهواره ای در خواب های نیل می چرخید

 

آخر ترك خورد انجماد ِ كهنه ی دنیا

انگار در متن زمان غربیل می چرخید

 

در آسمان ِ این كویر ِ تشنه ی بی ابر

یك قطره باران مثلِ اسماعيل می چرخید

 

دنیا دگرگون شد و رعدی دهر را پیچید

دیدند آیاتی كه با ترتیل می چرخید

 

دیدند در این جمعه های خسته ی بی مرز

آمین ِ یارب یارب ِ تعجیل می چرخید

 

اکرم بهرامچی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



وقت است که از چهره ی خود پرده گشایی

تا با تو بگویم غم شب های جدایی

 

اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران

چون عودم و از سوختنم نیست رهایی

 

من در قفس بال و پر خویش اسیرم

ای کاش تو یکبار به بالین من آیی

 

در بنده نوازی و بزرگی تو شک نیست

من خوب نیاموختم آداب گدایی

 

عمری ست که ما منتظر آمدنت، نه

تو منتظر لحظه ی برگشتن مایی

 

می‌خواستم از ماتم دل با تو بگویم

از یاد رود ماتم و دل چون تو بیایی

 

امشب شده‌ ای زائر آن تربت پنهان؟

یا زائر دلسوخته ی کرب و ‌بلایی

 

ای پرسشِ بی پاسخِ هر جمعه ی عشّاق

آقا تو کجایی؟ تو کجایی؟ تو کجایی؟

 

یوسف رحیمی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز

بی تو غروب می‌شود این روزها هنوز

 

اما هنوز چشمِ جهانی به راه توست

این جمعه آه می رسی از راه یا هنوز.؟

 

با اشتیاق رؤیت تو رو به آسمان

هر چشم، خیره است ولی ابرها هنوز.

 

باران پاک رحمتی و خاک می کشد

هر لحظه انتظار نزول تو را هنوز

 

تو وعده ی خدایی و جاری ست یاد تو

در خواهش مکرّر هر « ربنا » هنوز

 

در انتظار جمعه ی تو ندبه می کند

ناحیه ی مقدسه ی کربلا هنوز.

 

سید محمدرضا شرافت


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



بی تو چگونه می شود از آسمان نوشت؟

از انعکاس ساده ی رنگین کمان نوشت؟

 

این یک حقیقت است که بی تو، بهار من!

باید چهار فصل زمان را خزان نوشت.

 

دنبال ردّ پای تو گشتم ، نیافتم

گویی خدا نشان تو را بی نشان نوشت

 

می خواستم تو را بنویسم ولی نشد

با من بگو چگونه تو را می توان نوشت

 

جنگل همیشه نام تو را سبز خواند و بس

دریا تو را برای خودش بی کران نوشت

 

دیدم تمام ثانیه ها با تو می وزد

باید تو را همیشه امام زمان نوشت

 

مهتاب آزادی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

چه باشم و چه نباشم، بهار در راه است

بهار، همنفس ذوالفقار در راه است

 

نگاه منتظران، عاشقانه می خواند

كه آفتاب شب انتظار، در راه است

 

به جاده های كسالت، به جاده های تهی

خبر دهيد كه آن تكسوار در راه است

 

كسی كه با نفس آفتابی اش دارد

سر شكستن شب های تار، در راه است

 

كدام جمعه؟ ندانسته ام ! ولی پيداست

كه آن وديعه پروردگار در راه است

 

دلم خوش است ميان شكنجه ی پاييز

چه باشم و چه نباشم، بهار در راه است

 

محمود سنجری


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



بیا ببین گل من این که روزگار نشد

که فصل ها پی هم رفت و دل بهار نشد

 

تو روز جمعه می آیی نشانه اش این که

دم غروب دلی کو که بی قرار نشد

 

تمام درد تو ماییم ما که بی دردیم

کسی شبیه تو با درد سازگار نشد

 

هزار سال به کشتی چو نوح منتظری

هزار سال گذشت و کسی سوار نشد

 

برو به خانه ی یعقوب ها و مژده بده

که یوسفی به دل چاه ماندگار نشد

 

کنار پنجره خیره به جاده ها ای دل!

نگو که منتظری این که انتظار نشد

 

تو برف های درختان باغ را بتکان

ببین دوباره دلت را اگر بهار نشد؟!

 

زهرا سپه کار


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

به شب هایی که مادرها نمی خوابند ، فرزندم !

به لالایی به این دلشوره ها سوگند ، فرزندم !

 

من و بابا تو را مثل نفس هر لحظه می خواهیم

برای هر دومان شیرین تری از قند ، فرزندم !

 

الهی سایه ی لطفش همیشه بر سرت باشد

خداوندی که بخشیده به ما فرزند ، فرزندم !

 

برایت آرزو دارم که قلب مهربانت را

به عشق آل پیغمبر (صل الله علیه و آله ) زنی پیوند، فرزندم !

 

که اینان خوب تر از خوب تر از خوب تر از خوب

که اینان در زمین بی مثل و بی مانند ، فرزندم !

 

و بی شک می رسد یک روز موعودی که در راه است

چنان عیدی که می  آید پس از اسفند ، فرزندم !

 

مهیّا کن زمین را تا " فرج "  نزدیک تر باشد

به قدر وسع خود ، با " ندبه "ای هرچند ، فرزندم !

 

دعا کن پاره ی قلبم ! دعای تو اثر دارد

دلت پاک است ، نور چشم من ! دلبند ! فرزندم  !

 

بیاید کاش روزی که تمام مردم دنیا

بروید روی لب هاشان گل لبخند ، فرزندم !

 

هدیه طباطبایی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

زخمی به دلم زدی که کاری است

این چشمه خون همیشه جاری است


این روضه همیشه بر قرار است

این صومعه وقف بی قراری است


تو پرسش ات از ازل الست است

من پاسخم از همیشه آری است


جز مهر تو در دلم ندارم

سرمایه من همین نداری است


آب از سر من گذشته بشتاب

هنگام ظهور اضطراری است

 

فرشته حالی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

پوستر : حسین مرتضایی


آنقدر حاضری که کسی از تو دور نیست

هرچند دیده ، قابل درک حضور نیست

 

بر پلک های خسته ی من پا نمی نهی‌

چون پلکان خیس، مجال عبور نیست

 

شد تکه تکه، آینه ی جانم از گناه

اما کدام آینه مشتاق نور نیست؟

 

ای ترجمان صبر خداوند بر زمین!

باز آ که جان مردم دنیا صبور نیست

 

رو کن تو ای عزیز به ما نیز، چون ثواب

گاهی به جز زیارت اهل قبور نیست

 

آمیخت حق به باطل و باطل به حق، بیا

ای منتقم! که چاره به غیر از ظهور نیست

 

افشین علاء


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

باز هم آدینه شد، مانده‌ام در انتظار

چشم در راه توام ، بی قرارم ، بی قرار.

 

من تو را گم کرده‌ام، پشت فصلی از دریغ

من تو را گم کرده‌ام، پشت فصل انتظار

 

سمت چشمان تو کو، تا بیاسایم دمی

در پناه چشم تو، ای رسول نوبهار.

 

بی فروغ عشق تو، می شود هستی یتیم

مهر و ماه و آسمان، می شود بی اعتبار

 

تشنه ی وصل توام، ای دلیل زندگی

کی به پایان می‌رسد، روزهای انتظار؟!

 

مهر عالمتاب عدل، یک تبسم جلوه کن

تا بمیرد ظلم شب ، تا بخندد روزگار

 

باز هم آدینه شد، جاده اما خالی است

باز هم سهم من است، حسرتی دنباله دار

 

رضا اسماعیلی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



چه برف ست این که می بارد ؟ که فروردین نخواهد بود

زمین را فرش با گل های سرخ آذین نخواهد بود

زمین آری زمین ، آیینه پیشانی پُرچین  ـ

که حاشا آسمان با دیدنش غمگین نخواهد بود!

زمستان است و باغ ، این باغ بی برگی ، که تابوتش

تهی از اسکلت های بلورآجین نخواهد بود

غبارآلوده مهر و ماه سقف آسمان کوتاه

تمام قصه ؛ آه ؛ این است و غیر از این نخواهد بود

چه برف است این که می بارد ؟چه سوز است این که می تازد؟

بگو تا بیش از این سرکش ؛ بگو سنگین نخواهد بود

بگو آنک مسیحای جوانمردی که می آید

یکی ترسای پیر پیرهن چرکین نخواهد بود

بگو با ناامیدان باطل السحر است و میگویند

خدای قوم او گوساله ای زرین نخواهد بود

تراز شانه هایش کفه های ثابت عدلند

در این میزان یکی بالا یکی پایین نخواهد بود

بگو آدینه ، آن آدینه موعود ، می آید

که تنها پاسخ اشک و دعا " آمین " نخواهد بود

هنوز این برف میبارد ، هنوز این برف میبارد

هنوز این برف را آیین جز این آیین نخواهد بود.

نشان از ردپایی هیچ بر این برف پیدا نیست؟

سواری آه شاید آنسوی پرچین نخواهد بود

سواری سبز ، پیک نوبهاری سبز . اما حیف

فقط با حرف ، آری حرف ، اسبش زین نخواهد بود.

 

علیرضا رجب علی ‌زاده ی کاشانی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



وعده ها هرچند هی امروز و فردا می شوند

عاقبت دروازه های عاشقی وا می شوند

بغض خورشید از گلوی شرق بیرون می زند

این همه شب های واپس مانده فردا می شوند

آسمان گم می شود پشت پرستوهای شاد

دسته های دوستی از دور پیدا می شوند

یک نفر با سرمه دانی از تجلی می رسد

دختران کوچه ی اشراق زیبا می شوند

زیر طیف تابشش آیینه ها صف می کشند

روی سطح خنده اش گل ها شکوفا می شوند

روی دستش مهربانی ها جوانی می کنند

پیش پایش بی نیازی ها تمنا می شوند

تا کجا پهلو بگیرد زورق زیبایی اش

چشم های ما شبی صد بار دریا می شوند

 

حسن دلبری


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

شبم تار و آیینه ها پر غبارند

و آیینه ها هم تو را دوست دارند

و گنجشک هایی که بر شاخه هستند

تمام زمستان به فکر بهارند

نشستم صدای تو یادم بیاید

کلاغان کلاغان مگر می گذارند ؟!

ببین آسمان خالی است از ستاره

ولی غصه ها در دلم بی شمارند

ببین کوه ها را که اندوهگین اند

ببین جاده هارا که چشم انتظارند

ببین دشت ها را که بی تو کویرند

و از دوری ات رود ها بی قرارند

چه قدر آسمان از نبودت بگیرد

چه قدر ابرها در فراقت ببارند؟

به موهای بابا که دیگر سپید است

به چشمان مادر که از گریه تارند

بیا و کمک کن به این بی پناهان

به اینان که جز تو امیدی ندارند

 

فاطمه معصومه شریف


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



شهر , آذین شده و منتظر یار شده

لحظه ی عاشقیِ آمدن” انگار شده

آسمان چشم شد و روی زمین دوخته شد

ماه , همسایه ی دیوار به دیوار شده

نکند یار بیاید … وَ نبینی او را …”

دلم از مردمک چشم , طلبکار شده

پر ستاره شده امشب همه جای عالم

آسمان روی زمین , چادر گلدار شده

عرش , تا صبح فقط دور زمین می گردد

سامرا کعبه شده , نقطه ی پرگار شده

 

یک نفر آمده که بود جهان منتظرش

صاحبی آمده که بوده زمان” منتظرش

 

دردمندان همه هُشیار , دوا آمده است

غصه تعطیل , که معنای شفا آمده است

هر چه خواهید , بخواهید از این خانه فقط

بینواها بِشتابید , نوا آمده است

عالَم پیر , دگر باره جوان خواهد شد”

چونکه مُشکِ نفس باد صبا آمده است

آی دارا ” نکنی فخر , به دارایی خود

آنکه عزت بدهد بر فقرا آمده است

آی مظلوم ! , بپا خیز , علیه ظالم

چه نشستی که معین الضعفا ” آمده است

 

ندبه خوانان ظهور و همه محو اوییم

حرف های دلمان را به خودش می گوییم :

 

سرمان را به تو دادیم که سامان بدهی

دردها را به تو گفتیم , که درمان بدهی

برکت نیست دگر در برهوتِ بی تو

خشک شد کوزه ی ما کاش که باران بدهی

ای که دست تو پر از رزق خدایی باشد …

نان فراوان بُود … ای کاش که دندان بدهی

سرد و بی روح تر از ما که نداری آقا …

مثل مُردار … فقط کاش به ما جان بدهی

جانمان بر کف دست است , فقط لب تر کن

گوشمان را به تو دادیم که فرمان بدهی

 

ما دعای فرجت را همه دم می خوانیم

ما همه منتظر آمدنت می مانیم

 

رضا قاسمی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی


فقيرم و تو عطايی تو کوثری و بقايی

تو‌ مرهمی و شفايی دعا کنم که بيايی


ميانِ جنگل و بستان چو مرغکان غزلخوان

بخوانمت به ندايی دعا کنم که بيايی

 

تو شمس و ما همه ماهَت ميان زلفِ سياهت

تو کهکشانِ سخايی دعا کنم که بيايی

 

منم غلام و کنيزی  اسيرِ ديده ی هيزی

تو همنشينِ صبايی دعا کنم که بيايی

 

تو غرقِ باده و مستی به اوجِ قلّه نشستی

من آن عبيدِ ريايی دعا کنم که بيايی

 

دلم به عِشوه ربودی به فکرِ کشف و شهودی

بشير خوف و رجايی دعا کنم که بيايی

 

شدم ز هجر تو گريان به کنج ميکده پنهان

تو ميرِ عقده گشايی دعا کنم که بيايی

 

مهران ساغری


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی




امشب به زمین ستاره ای تابان است

از برکت او کل جهان خندان است

 

نور دل و هم دیده ی زهرا باشد

تفسیر تمام و کامل قرآن است

 

در چهره ی او جلوه ای از نور خدا

خورشید و چراغ خانه ی ایمان است

 

داروی شفا بخش تمام عالم

بر درد همه خلق خدا درمان است

 

هر چند که او نوگل نرگس باشد

او لاله و نسرین و گل مرجان است

 

محبوب تمام عرش و فرش و هستی

آیینه ای از فضایل یزدان است

 

این ماه درخشنده ی عالم آرا

صد حیف که از چشم همه پنهان است

 

وحید زحمتکش شهری


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی


هرگز مگر بسوی تو رغبت نداشتم

جز با تو با کسی سر صحبت نداشتم

تو در دلم نشسته ای و شاهدی که من

یک لحظه از حضور تو غیبت نداشتم

تنها برای یاری تو زنده مانده ام

این شد که آرزوی شهادت نداشتم

دین چیست غیر حُبّ تو و بُغض غیر تو

در دل اگرچه جز تو محبت نداشتم

شک دار بود روزه عشقم ولی اگر

نسبت به دشمن تو عداوت نداشتم

 

فرشته حالی



باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



فقط یک بار اگر پاسخ دهی عرض سلامم را

تمام عمر شیرین می کند این شهد، کامم را

هزاران بار سمتم گام برمی داری آقا جان

اگر سمت تو بردارم فقط یکبار گامم را

کنارم بودی اما بودنت را حس نمی کردم

کنارت بودم و نشناختم اما امامم را

اگر اینجا نشستم حتم دارم بُرده ای هر شب

میان نام های در قنوت خویش نامم را

ز تو هربار چیزی خواستم فورا عطا کردی

بدون آنکه بگذاری بگویم من کلامم را

من آن هستم که هر چه دارم از لطف شما دارم

تمام هستی ام را عزتم را احترامم را

پرم از درد، درد دوری از کرب و بلا ای کاش

مرا راهی کنی تا که ببخشی التیامم را

خدا داند که دیگر از خدا چیزی نمی خواهم

اگر پاسخ دهی یک مرتبه عرض سلامم را

 

محمد بیابانی



باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



از زلف پریشان تو دارم گله چندان

از زلف پریشان تو از زلف پریشان

زلفت گره انداخته در کار دلم سخت

ای دوست مرا از سر خود وا مکن آسان

پنهان نکند راز مرا پرده ی اشکم

عمری ست که دل باخته‌ام ، از تو چه پنهان

از عشق تو در آتشم ، از آتش عشقت

حیرانم و حیرانم و حیرانم و حیران

یک شهر شود در پی ات آواره ی صحرا

کافیست که من سر بگذارم به بیابان

هر لاله گرفته ست قنوت آمدنت را

این خاک ندیده ست به خود بعد تو باران

باز آی که در مقدم تو جان بفشانم

من زنده از آنم که به عشق تو دهم جان

 

یوسف رحیمی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

ای بودنت برای عبادت دلیل من

کعبه پُر از بُت است ،کجایی خلیل من؟

دست مرا بگیر که در ابتدای راه

وامانده است نفس ضعیف و ذلیل من

خشکانده است چشمه ی چشم مرا گناه

اینگونه به ثمر نرسیده نخیل من

یا ایها العزیز تصدق علی الذلیل

اصلا امید نیست به بار قلیل من

هرجا که می روم به در بسته می خورم

این بار آمدم که تو باشی کفیل من

چشم امید من به قنوت نماز توست

درمانده از دعاست زبان علیل من

این نامه های عجل و عجل بهانه است

از اهل کوفه اند تمامی ایل من

آقا خودت برای ظهورت دعا بخوان

دل خوش نکن به چند نفر از قبیل من

 

مجتبی خرسندی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



روزگاران همه را در شب یلدا ماندیم

در تب حسرت و در تاب تمنّا ماندیم

تا شنیدیم تویی منجی و خواهی آمد

به مناجات نشستیم و به نجوا ماندیم

بر سر جادّه ، سجّاده‌ی صبر افکندیم

چشم بر کعبه ‌ی موعود به صحرا ماندیم

با دعا بر تو همه روزه نمازی داریم

روی بر قبله ی رویت به مصلّا ماندیم

" رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد

ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم "

تو همانی که همه نور و حضوری و ظهور

ما همانیم که در غیبت کبری ماندیم

عجب این نیست شکیبایی‌ مان را ببرد

عجب این است به هجر تو شکیبا ماندیم

در فراق تو دریغا ! که غزل کم گفتیم

وَ اگر هم که سرودیم ، در آن وا ماندیم

واژه‌ ها در صف توصیف شما مانده و ما

آه ! از قافله‌ ی قافیه ‌ها جا ماندیم

 

جواد هاشمی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



گمگشته ی دیارِ دلِ دلربای او

مُردیم و باز ، در تپشیم از دعای او

در انتظار عشق، که مومن نگشته ایم!

کافر مکن مرا به خدایم ، خدای او

در ازدحام فکر و خیال همیشگی

مانده میان خاطره هایم هوای او

ما سایه های در تب و تابِ تجلیّش

روزه لبان منتظر ربنای او

گفت آرزوی فصل جوانی که عیب نیست

گفتم که کاش هدیه کنم جان فدای او

عمره ، طواف ، حجّ و وقوفم قبول نیست

تا اینکه سعیِ مروه بگیرد صفای او

 

سید علی مرتضوی



باب دل : مجموعه اشعار مهدوی




ای خوب ! بین بدتر و بد مانده ایم ما

ما را ببین که بی تو چه درمانده ایم ما

یا ایها العزیز ! وفا کن به کیل ما

ما امت تو ایم نظر کن به خیل ما

پیوسته ایم بر سر عهدی که بسته ایم

بر کهکشان شیری راهت نشسته ایم

دست تو می رسد که جهان را بغل کنی

به وعده تمام رسولان عمل کنی

 

فرشته حالی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



چه رونق دارد این ایام کارو بار بعضی ها

بیایی میشود راکد یقین ، بازار بعضی ها

بگویم یا نگویم چیزهایی را که میدانم

شما حتما خبر دارید از آمار بعضی ها

برای یار گیری مدعی ها قد علم کردند

گروهی با گروهی جمع ، بعضی یار بعضی ها

شبیه سامری بسیار گرداگرد این مردم

شبیه قوم موسائیم در افکار بعضی ها

نوشتم انتظارت میکشد این جمع را آخر

چه راحت خط زده این مشق را خودکار بعضی ها

شما در کوچه های شعر ها تنها ترین مردی

شما که گم شدی چندیست در اشعار بعضی ها

 

سید حسن رستگار


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



ساغر به دست آمده ام ساقیا مدد

مخمور و مست آمده ام ساقیا مدد

باده پرست آمد‌ه ام ساقیا مدد

با هرچه هست آمده ام ساقیا مدد

 

دیده گشوده زاده‌ی کوثر ز عسکری

عالم برای دیدن او گشته مشتری

 

تا غنچه‌ی شکوفه ی نرجس شکفته شد

در عرش کبریا سخنی ناب گفته شد

از انبیا بگوش سلامی شنفته شد

دُر وگوهر ز لعل لب یار سفته شده

 

از بیت عسکری گل نرگس در آمده

گویا دوباره ز آمنه پیغمبر آمده

 

احمد شمائل است جمال خدائیش

یوسف غلام حلقه بگوش و فدائیش

حاتم ز راه آمده بهر گدائیش

ای من فدای هیبت کرببلایش

 

حی علی القیام به پا تا اذان شده ست

در سامرا شکوه محمد عیان شده ست

 

ای وارث تمام رسولان خوش آمدی

ای حامل قیام رسولان خوش آمدی

بر قامتت سلام رسولان خوش آمدی

شد منطقت مرام رسولان خوش آمدی

 

گفتی که الگوی تو فقط مادرت شده

دست خدای فاطمه هم یاورت شده

 

ای مصلح بشر تو امام امامها

ای وارث حسین و تمام امامها

بر تو نهاده فاطمه نام امامها

سرداب سامرای تو بام امامها


ای مصلح بشر دو جهان پای بست توست

امید انبیا و امامان بدست توست

 

مرتضی محمودپور


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

" آسمان تعطیل است "

" بادها بیکارند "

ابرها هم انگار .

از زمین بیزارند

چشمه ها لج کردند

رودها خشکیدند

این میان ماهی ها .

چه ستم ها دیدند

نخل ها بی بار و .

سروها بیمارند

بید ها با قحطی .

سخت در پیکارند

برگها بی تردید .

از عطش لبریزند

که چنین بی پروا .

بر زمین می ریزند

رازقی ترسیده ست

نسترن آشوب ست

یاسمن از غصّه .

گونه اش مرطوب ست

قاصدک تب دارد

شاپرک می لرزد

قطره آبی اینجا .

یک جهان می ارزد

تنِ جنگل ست .

دشت ها عریانند

خار و خس هم دیگر .

تشنه ی بارانند

شهر آشفته و دِه .

خسته از دستِ خزان

شُرّ و شُر در دلِ خاک

خونِ دلهاست روان

شرقیان غرقِ دعا

غربیان چلّه نشین

شور و حالی ست بپا .

در شبِ سردِ زمین

همگی در تب و تاب

همه در سوز و گداز

همه با حالِ نزار .

سخت مشغولِ نماز

سوزِ این آه و فغان .

تا دلِ عرش رسید

قلبِ جبریل شکست .

اشکِ دلدار چکید

خورد بر پهنه ی خاک

ناگهان طوفان شد

ماه قدری چرخید .

نیمه ی شعبان شد

آسمان کُرنش کرد

مهربان گشت نسیم

ابرها باریدند .

مثلِ ایّام قدیم

سینه ی خاک شکافت

قلبِ افلاک تپید

زاده شد در دلِ دشت .

نرگسی زرد و سپید

نرگسِ قصّه ی ما .

نوگلی مصطفوی ست

یک بهارِ ابدیست

یک نگارِ علوی ست

نورِ چشمانِ خداست

تا ثریّاست رفیع

مثلِ یک کوه صبور

مثلِ یک بحر وسیع

عالم از روزِ ازل .

تشنه ی دولتِ اوست

گردشِ چرخِ فلک .

همه از برکتِ اوست

آدم و حور و مَلک

همگی در طلبش

همه ذرّاتِ جهان .

قمرِ خالِ لبش

عطرِ این نرگسِ مست

شور و سر مستی ماست

انتظارِ فرجش .

همه ی هستی ماست

 

مهران ساغری


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

منتظر مانده ام تمامی سال

تا که آذين کنم خيابان را

آنکه  در قلب ما غم تو نهاد

عيد ما کرده نيمه شعبان را

منتظر مانده ام خبر بدهند

که خبرهای خوب نزديک است

فصل فصل شکفتن است و درو

فصل موعود و فصل تبريک است

منتظر مانده ام  که درها را

دستهايت به مهر باز کنند

عاشقان تو از تمام جهان

سمت لبخند تو نماز کنند

ماه های دگر اگر ماه اند

ماه تو ماه نيست ،خورشيد است

مبدا سال و ماه عشق تويی

روز ميلاد حضرتت عيد است

 روز ميلاد تو شکسته دلی

هديه ابيات آتشين دارد

نيم جانی ست تحفه ی شاعر

چه کند بی نوا همين دارد

 

نغمه مستشار نظامی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

اسیر خار ولی مثل گُل معطٌر بود

گلی که تشنه ی پیوند با صنوبر بود

حکیمه ای که به فردا شدن می اندیشید

ملیکه ای که معمٌای قصر قیصر بود

کنیز نه . بنویسید ماه بانویی

اسیر جاذبه ی آفتاب دیگر بود

به شب نشینی ‌‌خورشید سامرا می رفت

به سوی آنچه که در طالع اش مقدّر بود

بهشت فرش قدم ‌های ساده اش‌ میشد

بهشت‌ با خبر از احترام مادر بود

و ناگهان خبری سبز مثل گُل رویید

گلی که ناب ترین یادگار کوثر بود

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

در آن سیاهی شب آسمان منور بود

 

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

انیس و مونس شب های تار نرجس شد

 

به نام دلبر خوش قد و قامت نرجس

ردیف شد غزلی با قیامت نرجس

که سر به زیر ولی سربلند می آید

اسارت است شروع اصالت نرجس

چقدر رفته به زهرا شباهت زینب

چقدر رفته به زینب شهامت نرجس

عزیزِ حضرت مولاست مهدی موعود

کنیز حضرت زهراست حضرت نرجس

حسن شبیه حسن بوده است اما نه

جفای جعده کجا و نجابت نرجس

به جای اشک دو رکعت نماز باران خواند

جوانه زد گل نرگس به حرمت نرجس

بهارِ منتظران بی خبر رسید از راه

شــبیه معجزه ای با کرامت نرجس

 

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

به غمزه مسئله آموزِ صد مدرِّس شد

 

پیاده آمده تا تــک ســوارِ ما باشد

قرار شد گل نرگس قرار ما باشد

امامِ صُلح غزل پوش می رسد از راه

که مهربانی او ذوالفقار ما باشد

سپاه گیسوی او تا رها شود در باد

مسیح شانه به شانه کنار ما باشد

به قلب آینه ای کاش آه ننشیند

مباد زخمی گرد و غبار ما باشد

عَجَم قبیله ی نام ‌آشنای عشق علیست

طلای حضرت سلمان عیار ما باشد

خدا کند که شکوفایی گل نرگس

طلوع تازه ای از روزگار ما باشد

خدا کند که بمیریم انتظارش را

و این نوشته ی سنگ مزار ما باشد

 

ستاره ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد

دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد

 

ابراهیم زمانی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



فرخنده باشد آن دم گل از چمن در آید

در قاب چشم یاران سیمای دلبر آید

روشن بود جهانی زان نور جاودانی

از جلوه ی جمالش عالم به م آید

آن بختِ با سعادت آن فیضِ نور و رحمت

آن میوه ی نبوّت از باغ کوثر آید

در صبح روشنایی زیبا پسر چو ماهی

دامان پاک نرگس آغوش عسکر آید

از قبلگاه عالم خورشید مطلع الفجر

آن هادیِ خلایق منجی و رهبر آید

با نور عشق و ایمان روشن کند جهانی

از کعبه نیز بوی یاسِ معطّر آید

او پرچم عدالت بر دوش خود گرفته

تا پُر شود جهان از الله و اکبر آید

بر عاشقان مبارک آن عیدِ با سعادت

مهدی آل احمد نور پیمبر آید!

 

هستی محرابی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

چشم وا کردم تماشایت کنم

گم شدم شاید که پیدایت کنم

من شدم مجنون لیلایت ولی

تا زیارت بین صحرایت کنم

دوش گردیدم مطهر از گناه

تا که سجده بر قدمهایت کنم

خیره در آیینه ی حسنت شدم

تا تماشا قد و بالایت کنم

درخماری بودم و مستت شدم

ایستادم تا که شیدایت کنم

 

در سحر آمد ندا یار آمده

یوسف کنعان به بازار آمده

 

حضرت نرجس پسر آورده است

روی دست خود قمر آورده است

بهر پروازی به سوی آسمان

ای محبان بال و پر آورده است

از برای انتقام دشمنان

در صف میدان جگر آورده است

جبریل وحی هم از آسمان

در حرای دل خبر آورده است

میزند فریاد جاء الحق رسید

مصلح کل بشر آورده است

 

غنچه ی ‌نرگس ز نرجس وا شده

عسکری امشب دگر بابا شده

 

از سماء دیدم که اختر آمده

ساغر ساقی کوثر آمده

ختم گردیده امامت بعد از او

معنی الله و اکبر آمده

شور عشقی در دلم برپا شده

گوئیا که شور م آمده

نخله‌ی توحید هم داده ثمر

عرش حق را باز زیور آمده

بهر دیدار جمالش از سماء

حضرت عیسی با سر آمده

 

بایشوعا گفت عیسی این پسر

در دو عالم میشود فخر بشر

 

مهدی آمد سینه ها آگاه شد

چهره‌ی نورانیش چون ماه شد

مهدی آمد شد امید فاطمه

کارهای شیعه رو به راه شد

مهدی آمد دین حق رونق گرفت

روزگار از نور او دلخواه شد

مهدی آمد شد عمود دین حق

یوسف از حسنش برون از چاه شد

مهدی آمد گشت ختم ‌الاوصیاء

بر زمین و آسمانها شاه شد

 

سامرا رشک برین از نور او

سینه‌ی سینای عالم طور او

 

ساقیا ساغر بده هوهو کنم

من از این می کسب آبرو کنم

ساقیا یک جرعه از کوثر بده

تاکه جسم خویش شستشو کنم

ساقیا بهرم سبو آورده‌ای

هستیم را من برایت رو کنم

بر سر بالین عشقت تا سحر

همچو شمع کشته ای سوسوکنم

لیله قدرم شده گسیوی یار

سجده بر زلف و خم ابرو کنم

 

هرکه میپرسد ز من گویم عیان

دین و دنیایم شده صاحب زمان

 

مرتضی محمودپور


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



پلکی بزن مولا !  که ایمان جان بگیرد

تا در زمین ، بارانی از قرآن بگیرد

ای مهر عالمتاب خوبی ! جلوه گر شو

تا عشق در روی زمین سامان بگیرد

پلکی بزن تا دشت ها گندم برقصند

بوی طراوت بشکفد ، باران بگیرد

پلکی بزن تا غنچه ها شبنم بخندند

باغ از بهار خنده ی گل ، جان بگیرد

پلکی بزن تا ریشه های شب بخشکد

تا صبح صادق ، عمر جاویدان بگیرد

ایمان به فصل سرد ؟ هرگز ، تا تو هستی

هرگز مبادا فصل  یخبندان  بگیرد

از دیو و دد ، مولا ! ملولم ، جلوه گر شو

تا  زندگی بوی خوش انسان بگیرد

مولا !  بهار خنده ات را منتشر کن

تا  فصل سرما  در زمین  پایان  بگیرد

 

رضا اسماعیلی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

کاش این جمعه دل عرش چراغان بشود

یوسفِ آل علی(ع) راهی کنعان بشود

بانگِ جاء الحقِ جبریل بپیچد به فلک

آسمان قاریِ این آیه ی قرآن بشود

تشنه ی بارش یک لحظه نگاهش هستیم

دیده باید که پُر از حضرت باران بشود

کاش اندازه یک دم بپذیرد مارا

یابه قدر نفَسی هم شده مهمان بشود

میرسد عاقبت آن روز که با بیرق نور

ازافق حضرت خورشید غزلخوان بشود

نامِ او زمزمه ی وقت سحرگاهان ست

عشق باید به دل مأذنه عنوان بشود

عشق معناشده در تاب و تبِ منتظران

کاشکی ندبه ی ما در خور ایشان بشود

باید از عمق قنوتت بکشی یارب ،تا

لؤلؤ از گوشه ی مژگانِ تو غلطان بشود

درفراقش شده مرغِ غزلم دلمُرده

میشود او به دلِ مرده ی ما جان بشود؟

گفته انجیل هم این را که جهان یک روزی

روشن از آمدنِ حضرت انسان بشود

 

مهدی صوفی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



نوروز بمانید که ایّام شمایید

آغاز شمایید و سرانجام شمایید

آن صبح نخستین بهاری که به شادی

می آورد از چلچله پیغام، شمایید

آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار

آن گنبد گردننده ی آرام شمایید

خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،

خورشید شما ، عشق شما ، بام شمایید

نوروز کهنسال کجا غیر شما بود ؟

اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان

افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید

هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،

هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید

امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست

در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید

گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است ،

در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید

ایّام به دیدار شمایند مبارک

نوروز بمانید که ایّام شمایید

 

پیرایه یغمایی


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

بهار عشق شکوفا نمی شود بی تو

بیا که غنچه ی دل وا نمی شود بی تو

بر آی از افق ای آفتاب صبح امید

که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو

هزار چشمه ی جوشان به دشتها جاریست

یکی روانه ی دریا نمی شود بی تو

ز سرد مهری شبهای هجر دلتنگم

بیا که عقده ی دل وا نمی شود بی تو

بیا، بیا گره از کار عاشقان بگشای

که عشق و عاطفه معنا نمی شود بی تو

 

مصطفی قلیزاده


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



دارد بهار میرسد اما بدون تو

دارد بهار میشود آقا بدون تو

بار دگر بهار و هیاهوی تازگی

بار دگر شکفتن گل ها بدون تو

سال گذشته لحظه ی تحویل سال نو

گفتم چه سود شادی دنیا بدون تو

می بارم از فراق تو اما گذشته است

یک سال از آن قضیه و حالا بدون تو-

عمرم تباه میشود این گوشه از غمت

بر این حیات غم زده مرگا بدون تو

باید دمی به حال دل من نظر کنی

حالی نمانده سینه ی من را بدون تو

حالم خراب میشود اینجا بدون عشق

حالم خراب میشود اینجا بدون تو

 

حسین رضاییان



باب دل : مجموعه اشعار مهدوی



هنوز می چکد از چشم ها بهانه ی تو

بیا که سر بگذارد جهان به شانه ی تو

 

برای گریه ی این ابرهای سرگردان

کجاست بهتر از آغوش بی کرانه ی تو؟.

 

سحر سحر همه جا بادها سراسیمه

نفس نفس همه در جستجوی خانه ی تو.

 

و بین باغ خزان خیز چار فصل هنوز

به انتظار تو قد می کشد جوانه ی تو

 

به صبح جمعه قسم ! عصر، عصر دلتنگی ست

بخواه تا بشوم لایق زمانه ی تو

 

فاطمه عارف نژاد


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

این هفته نیز جمعه ی ما بی شما گذشت

آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت!

 

این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنی

بر من ولی عزیز دلم ، قرن ها گذشت .

 

هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد

جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت

 

گفتند جمعه بوی تو می‌آورد نسیم

اما نسیم آمد و سر در هوا گذشت

 

خورشید هم هوای مرا تازه تر نکرد

او هفت دفعه آمد و بی اعتنا گذشت

 

عمرم به سر رسید و از این دست جمعه ها

تکرار شد، نیامدی و عمر ما گذشت

 

    ایوب پرندآور


باب دل : مجموعه اشعار مهدوی

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش فتوشاپ به صورت حرفه ای webino بینگ نیوز 彡✔غمـڪده هادے|سیاه پوش دلم|مخــردے ✔彡 ainbowci2 shop آل سینگ فروش قالب وافل