" آسمان تعطیل است "
" بادها بیکارند "
ابرها هم انگار .
از زمین بیزارند
چشمه ها لج کردند
رودها خشکیدند
این میان ماهی ها .
چه ستم ها دیدند
نخل ها بی بار و .
سروها بیمارند
بید ها با قحطی .
سخت در پیکارند
برگها بی تردید .
از عطش لبریزند
که چنین بی پروا .
بر زمین می ریزند
رازقی ترسیده ست
نسترن آشوب ست
یاسمن از غصّه .
گونه اش مرطوب ست
قاصدک تب دارد
شاپرک می لرزد
قطره آبی اینجا .
یک جهان می ارزد
تنِ جنگل ست .
دشت ها عریانند
خار و خس هم دیگر .
تشنه ی بارانند
شهر آشفته و دِه .
خسته از دستِ خزان
شُرّ و شُر در دلِ خاک
خونِ دلهاست روان
شرقیان غرقِ دعا
غربیان چلّه نشین
شور و حالی ست بپا .
در شبِ سردِ زمین
همگی در تب و تاب
همه در سوز و گداز
همه با حالِ نزار .
سخت مشغولِ نماز
سوزِ این آه و فغان .
تا دلِ عرش رسید
قلبِ جبریل شکست .
اشکِ دلدار چکید
خورد بر پهنه ی خاک
ناگهان طوفان شد
ماه قدری چرخید .
نیمه ی شعبان شد
آسمان کُرنش کرد
مهربان گشت نسیم
ابرها باریدند .
مثلِ ایّام قدیم
سینه ی خاک شکافت
قلبِ افلاک تپید
زاده شد در دلِ دشت .
نرگسی زرد و سپید
نرگسِ قصّه ی ما .
نوگلی مصطفوی ست
یک بهارِ ابدیست
یک نگارِ علوی ست
نورِ چشمانِ خداست
تا ثریّاست رفیع
مثلِ یک کوه صبور
مثلِ یک بحر وسیع
عالم از روزِ ازل .
تشنه ی دولتِ اوست
گردشِ چرخِ فلک .
همه از برکتِ اوست
آدم و حور و مَلک
همگی در طلبش
همه ذرّاتِ جهان .
قمرِ خالِ لبش
عطرِ این نرگسِ مست
شور و سر مستی ماست
انتظارِ فرجش .
همه ی هستی ماست
مهران ساغری
باب دل : مجموعه اشعار مهدوی مثلِ ,زمین ,آسمان ,مهران ساغری ,آسمان تعطیل منبع
درباره این سایت